دختري از پسري پرسيد : آيا من نيز چون ماه زيبايم ؟
پسر گفت : نه ، نيستي
دختر با نگاهي مضطرب پرسيد : آيا حاضري تکه اي از قلبت را تا ابد به من بدهي ؟
پسر خنديد و گفت : نه ، نميدهم
دختر با گريه پرسيد : آيا در هنگام جدايي گريه خواهي کرد ؟
پسر دوباره گفت : نه ، نميکنم
دختر با دلي شکسته از جا بلند شد در حالي که قطره هاي الماس اشک چشمانش را نوازش
ميکرد ، پسر اما دست دختر را گرفت ، در چشمانش خيره شد و گفت :
تو به انداره ي ماه زيبا نيستي بلکه بسيار زيباتر از آن هستي
من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه اي کوچک از آن را
و اگر از من جدا شوي من گريه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد
نظرات شما عزیزان:
داریوش 
ساعت19:02---10 ارديبهشت 1390
سلام وبلاگت عالیه وبلاگت را لینک کردم شما هم وبلاگ من را لینک کنید ممنون منتظرم
الی 
ساعت20:58---8 ارديبهشت 1390
salam behruz aziz 2ta matlabe jadid gozashtam dust dashti biya
salam rafigh 
ساعت14:43---6 ارديبهشت 1390
سرزدم بهت وبلاگت هم حرف نداره منوتووبلاگت لینک کن تامنم توروتو24تاوبلاگام لینک کنم
الی 
ساعت17:59---4 ارديبهشت 1390
vayyyyyyy behruz aziz in 2ta matlabet mahshar bud man ke kheyli khosham amad...man terme akhare daneshgaham...hoghugh mikhunam....vali to hesabi dars bekhun ..sale akhar kheyli moheme...beshin darsato bekon naya veblag ...dust nadaram nasihat konam...ye harfe khaharane zadam...omidvaram behet bar nakhore...rasti reshtat chiye...?
az dastam ke narahat nashodi?
|